سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























عسل بانو و نازدونش

وای نمیدونین چه حالی شدم وقتی رفتم ممقان!!!
ماجرا از اینجا شروع شد که پستم تو محل کارم به لطف خدا ارتقا یافت و اگه خدا بخواد دارم استخدام ایران خودرو میشم
برا اینکار هم مدرکم لازم بود من تنبل هنوز برا تسویه نرفته بودم
تا اینکه مجبور شدم برم تسویه و از دانشگاه گرام فرمودن که  باید اصل مدرک کاردانیم رو بیارم
منم که 4 سال پیش درسم تموم شده بود و دنبال اصل مدرکم نرفته بودم مجبور شدم برم ممقان دنبال مدرک
چون وحید باید میرفت مغازه خودم با ماشین رفتم ( ولی تنهایی گاها تو جاده میترسیدم)
یه نیم ساعت بعد رسیدم شهر خاطراتم!!!
همون اول شهر پاهام سست شد دیگه کلاج و گاز رو قاطی کرده بودم!!!
نمیدونین چه حالی شدم
همه خاطرات 8 سال پیشم اومد جلو چشام
رفتم تا رسیدم خوددانشگاه
اونجه بود که دیگه دیوونه شدم ...
آخه ما جز اولین دانشجوهای اونجا بودیم
کلی خوش میگذشت اونجا بهمون
تمام روزهای خوبم اونجا بود
یادش بخیر
اکثر مسئولامون همون قبلی یا بودن
انقد با هاشون صمیمی بودیم که هنوزم بعد 8 سال که دیدمشون حس کردم بازم تو اون حال و هوام
خیلیییییییییییییییییی عوض شده بود دانشگاه
یکی از مسئولها رفته بود ساعتی و یه 1 ساعتی منتظرش بودم تا اینکه اومد و مدرکمو گرفتم و برگشتم
ولی دلم نمیومد برگردم
هنوزم یادش که میوفتم گیج میزنم!!!
دوست دارم ممقان!!!
اما از اینجا بگم که این دانشگاه لعنتی فعلا تا 15 بهمن تسویه نداره و موند برا ترم جدید مراحل تسویه
ولی خدا رو شکر همون مدرک کاردانیم رو ایران خودرو قبول کرد و اگه خدا بخواد طی این هفته نامه کار شناس پذیرش شدنم تو سایت میشینه و بنده میشم کارشناس!!!!
وحید هم خیلی خوشحاله
ایشالا اگه خدا بخواد و تا عید هم با هام قرارداد ببنده دیگه حقوقم هم حل میشه
اما از ماجرای عید هم بگم که میخواستیم بریم استانبول دیدنه خواهر وحید که نشد!!!!
چون میخواستیم دسته جمعی بریم که فعلا هیچ کس نمیاد از طرفی هم خواهر وحید میگه تو عید هوای استانبول سرد میشه بمونید تابستون بیایین که هم آب هوا خوبه هم قیمت ها!!!!
از طرفی هم شاید نمایندگی فقط 5 روز اول عید رو تعطیل باشه
ما هم چاره ای جز قبول کردن ندیدیم!!!
اما از اونجا که جفتمون حوس ترکیه کردیم!!!
اگه قسمت شد و خدا خواست میخواییم چند روزی بریم وان!!!
که اگه کسی پیشمون نیاد اولین سفر دو نفره مون میشه!!!!
آخه تا الان هر جا رفتیم با مامانم اینا بوده
الانم دوست داریم بازم با اونا بریم که اگه نیان میشه دونفره!!!
برام دعا کنین
چون نمیتونم زود زود آپ کنم طولانی شد شرمنده


نوشته شده در یکشنبه 90/10/25ساعت 10:52 صبح توسط سحر نظرات ( ) |

سلام دوست جونای من
خوبین ؟ خوشین؟
اول از همه بگم که دلیل تاخیرم این بود که یکی از مدیر هامون برنامه مدیریت شبکه نصب کرده و سیستمها تحت کنترل به خاطر اون نمیتونم زود زود بیام
و اما از یلدا می خوام بگمن
وحید برام یه پیراهن خوشگل موشگل با یه کت خز مجلسی برام خرید
مامانم هم تابلوی نقره با کلی تنقلات آورد برام
خواهری وحید هم که 2 هفته بود از ترکیه اومده بود امروز ساعت 8 دوباره عازم ترکیه است
اما دلم نمیخوالد بره!!!
دیشب که رفتم برا خداحافظی احساس می کردم هنوز سیر ندیدمش!!!!
دلم براش تنگ میشه!!
اما از وحید بگم که طفلک جیگرم دیروز دندونشو کشیده بود و تا شب خون میومد و اصلا حال نداشت
امروزم دوستام میان خونمون
دوستای نمایندگی!!!
یکیشون یکم آرایشگری بلده میاد مو هامو لولایت کنه
امیدوارم خوشگل بشم!!شوخی
خوب دیگه من باید برم
الان میبینن منو!!!!
مدیرمونو میگم!!!
فعلا...


نوشته شده در سه شنبه 90/10/6ساعت 10:44 صبح توسط سحر نظرات ( ) |


Design By : Pichak