سلام
من تو را خوبه خوب درك مي كنم
چون آنچه تو از آن ناراحتي به سر من هم آمده
مادرهاي ما يك عمر از زمان تولد ما از جزييات ما خبر داشتند و خودشان برايم همه چيز را فراهم كرده اند از غذاي مورد علاقه مان تا رنگ و خلاصه همه علايق ما عادت است ديگر حالا هم ...
دختري تعريف مي كرد كه پدر داشته به شدت سختگير - مثلا مي گفته مگر دختر بلند عطسه مي زند؟؟- و دلش مي خواسته به دانشگاهي در شهر ديگري برود كه فقط پيش خانواده اش نباشد
- من بعد از ازدواج باهاش دوست شدم- ميگفت اما حالا دوست ندارم ازشان جدا شوم
وبلاگم را بخوان