سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























عسل بانو و نازدونش

میخوام شروع کنم!!!

از اولین روزی که همدیگرو دیدیم میخوام براتون بگم
اسم نامزدم وحید
من و وحید 4 تیر امسال با هم عقد کردیم
واای خدا چه روزی بود
چقد خوش گذشت
نازدونه من شغلش بازاریه خیلیم جیگره!!
اولین روز که اومد خواستگاریم از طرز جواب دادنش به حرفام خوشم نیومد
اما جلسه دوم عااااااااااااااالی بود
به قول خودش اون موزی که برام پوست کند کار خودشو کرد!!!!!
وحید خیلی دوسم داره منم اونو
من اولین دختری بودم که اومده بود خواستگاریم!!!!
یادش به خیربعد از عقدمون رفتیم ائل گلی  کلللیییییییییییییییییی اونجا خوش گذشت
یه چیزی یادم رفت بگم ما قبل عقد صیغه کرده بودیم و چون با هم رفت و امد داشتیم دیگه صمیمی شده بودیم
اونروز از ائل گلی رفتیم رستوران دلستان و یه شکم سیر خوردیم
جاتون خالی
وحید چلو کباب خورد ( آخه عاشق کبابه)
منم جوجه!!
بعدشم چون روز مادر بود رفتیم دیدن خاله وحید
آخه فلک نازدونم مامانش ?? سال پیش فوت کرده
بعدشم از اونجا رفتیم خونه خواهر بزرگ وحید جونی
شبم که خونه ما بود
برا من یه مجسمه از اونا که رو دوششون شربت دارن گرفته بود
برا مامان جونی هم ترازو
آخه وحیدی ناناز لوازم خونه می فروشه
6
تیر هم مراسم جشن نامزدیمون بود
تو خونه ما گرفتیم
اونشب وحید برای اولین بار شب و موند خونمون
آخه بابایی نمیذاشت شبا بخوابه
اما اونشب چون من جیگر شده بودم اجازه داد
هفته بعدشم من و مامانی قرار بود بریم مشهد چون منم نمیتونستم وحید و تنها بذارم اونم با خودمون بردیم
وااااای که چقد خوش گذشت مشهد
بعد مشهد هم 2 تا مراسم گرفتیم
بعدشم مراسم ماه رمضان و  عید قربان و شب یلدا و .... تا الان که میشه امروز


نوشته شده در سه شنبه 87/11/1ساعت 11:28 صبح توسط سحر نظرات ( ) |


Design By : Pichak