• وبلاگ : عسل بانو و نازدونش
  • يادداشت : دلتنگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شيما 

    بميرم برات منم با مامانم اين مشكلاتو دارم1 به خدا منم از دستش عاجزم

    هر خواستگاري پاشو ميذاره تو خونه بدون اينكه نظر منو بخواد دكشون ميكنه ميگه من صلاحتو ميخوام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    ـسلام

    ــ اگه احتمالا قبل از عقد با محبت، نازدونه و شاخ شمشادِ خانواده بودي ./. احتمالا يك الي چند روز بعد از عقد موجودي بي احساس نامهربان وظيفه نشناس کم ادب شدي {دليل اين مورد اينه که تو به همسرت ابراز علاقه مي کني وقتتو با او مي گذراني ، و تمام آنچه براي خانواده ات مي کردي به همسرت منتقل شده و خانواده يکباره جاي خالي تو را احساس مي کند که خيلي سخت است، راهش رعايت حال هردو طرف ، محبت کردن به خانواده و احترام به همسر است.}

    سلام

    سلام

    چه خبرا

    عروس خانوم

    در برابر مادرت -حتي اگر برات مقدور نبود به حرفش گوش كني- صبر كن . بداخلاقي اصلا...

    عزيزم چند بار اولش سخته ولي بعد بهت مزه هم ميده . صبر كن بذار هرچي دوست داره درد دل كنه -حتي اگه به نظرت درد دل نياد و فكر كني داره دخالت مي كنه

    با آرامش حرف خودتم بگو تا شرايط و احساستو بدونه

    اگر رابطه ات با مادرت خوب بشه با شوهرت هم خوب ميشه

    چون الحمدلله رابطه آن دو با هم خوبه

    پاسخ

    سلام ممنون عزيزم از راهنمايياتاوضاع همونجوريه يه روز ابري يه روز افتابي!!!!من چند ساله كه كارم شده صبر كردنبازم پيشم بيا

    موتور سنگين ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگين دوست خوبم سلام ...

    اگه دير كردم ببخش كه سرم خيلي شلوغه ... به هر حال اومدم و مثل هميشه از حضور تو وب زيباي شما مسرورم ...

    به نظر من البته با حفظ احترام اينه كه هميشه آدم بايد اون جوري كه واقعا ذاتا هست و دوست داره باشه بايد رفتار كنه و اين حق اوليه زندگيه ...

    موفق ترين باشي

    عليرضا

    سلام

    من تو را خوبه خوب درك مي كنم

    چون آنچه تو از آن ناراحتي به سر من هم آمده

    مادرهاي ما يك عمر از زمان تولد ما از جزييات ما خبر داشتند و خودشان برايم همه چيز را فراهم كرده اند از غذاي مورد علاقه مان تا رنگ و خلاصه همه علايق ما عادت است ديگر حالا هم ...

    دختري تعريف مي كرد كه پدر داشته به شدت سختگير - مثلا مي گفته مگر دختر بلند عطسه مي زند؟؟- و دلش مي خواسته به دانشگاهي در شهر ديگري برود كه فقط پيش خانواده اش نباشد

    - من بعد از ازدواج باهاش دوست شدم- ميگفت اما حالا دوست ندارم ازشان جدا شوم

    وبلاگم را بخوان

    «اگر دوست داشتي بخون: شما و من انشا الله مادر فرداييم...زحمت مادر و رنج هايش طوري است كه آدم نمي فهمد مي داني چطور ؟ گاهي بچه ها فكر مي كنند مادر و پدر با آنها دشمني دارند ولي دوستتر از پدر و مادر وجود ندارد

    خيلي دير مي فهميم چون تنها كسي كه بي منت و واقعي محبت مي كند مادر و پدر هستند

    (... در جامعـهي امروزي ما والدين از جايگاه قداست خودشان خارج شدهاند. هر پدر و مادري مقدس است. خوش به حال کساني که والدين بداخلاق دارند! در روايت داريم کسي که بر اخلاق بد مادرش هر بار سکوت کند و با خوشوقتي جواب بدهد برايش اجر يک شهيد نوشته مـىشود.

    از مرحوم شيخ المحدثين - سلام الله عليه - پرسيدند شما چطور شيخ المحدثين شديد؟ گفتند

    «مادري داشتم که بسيار بداخلاق بود. يک روز با تندي به من گفت برو و برايم آب بياور. رفتم و يک کاسه آب آوردم و تا به سمتش گرفتم گفت چرا ايـنقدر طول دادي، کاسه را از من گرفت و توي سرم کوبيد. سرم شکست، پارچـهاي روي سرم گذاشتم و يک کاسه آب ديگر آوردم و به دست مادرم دادم و گفتم ببخشيد. به محض ايـنکه کاسه از دست من خارج شد و دست مادرم به کاسه رسيد، نگاهي به من کرد که معلوم بود از دل محبت دارد، يک لحظه احساس کردم که تمام پردههاي علمي از جلوي چشمم کنار رفت و تبديل شدم به شيخ المحدثين.»

    مادرها تمام فحش و نفريـنشان بالکل دروغ است! لذا پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – فرمودند از خشم و نفرين پدر بترس!

    از ميرزاي بزرگ پرسيدند شما چطور شديد ميرزاي بزرگ؟ گفت

    «يك شب در حجره بودم، پدرم ميهمان من بود، خوابش برد و من نتوانستم بـىادبي کنم و جلوي پدرم پايم را دراز کنم و بخوابم و به صورت نشسته خوابيدم. صبح که بيدار شدم پاهايم درد گرفته بود ولي نوري در باطنم احساس مـي کردم.»

    بعضي از من و شما راه را اشتباهي مـي رويم. انسان تمام اعمال خود را رها کند و رضايت پدر و مادرش را به دست بياورد، ارزش دارد.)»

    و اين مي تواند در مورد مادر خود ادم هم باشد:

    پسر براي مادر پاره تن است و مونس جان. فرقي ندارد چند سال دارد و چه كاره است. او براي مادرش همان كودكي است كه تر و خشكش مي‌كرد و خوب و بد را برايش توضيح مي‌داد. او كه امروز براي خودش مردي شده است، كسي است كه مادر جواني‌اش را به پايش ريخته و با ايثاري مثال‌زدني بزرگش كرده است و حالا مي‌خواهد ثمره تمام آن فداكاري‌ها را ببيند. مادر از اين‌كه مي‌بيند پسرش داماد شده و زندگي مستقلي تشكيل داده است خوشحال است، اما اين نگراني را نيز دارد كه مبادا عروس تازه از راه رسيده پسرش را از او بگيرد؛ مبادا اجازه ندهد فرزندش سراغي از او بگيرد، حالي از مادر بپرسد و گاه گرهي از كار او بگشايد. مادر كه همواره مواظب خواب و خوراك جوانش بوده نگران است نكند عروس آنچنان كه بايد پسرش را تر و خشك نكند، مبادا به او بد اخمي كند و هزاران نكند و مبادا‌هاي ديگر و لذا عكس‌العمل اين نگراني‌ها و دلواپسي‌ها را در رفتار خود بروز مي‌دهد. اگر پسر مدتي نتواند به او سر بزند، آن را از چشم عروس مي‌بيند، اگر كمي خسته و بي‌حوصله باشد، علت را در رفتار عروس جستجو مي‌كند، كنايه مي‌زند، خرده‌گيري مي‌كند، گاه براي اطمينان از اين كه هنوز براي پسرش اهميت دارد و كس ديگري جاي او را نگرفته است درخواست‌هايي مي‌كند كه شايد انجام آن از عهده وقت و امكانات پسرش خارج باشد و واكنش‌هاي ديگري كه همه ما كمابيش با آنها آشنايي داريم. http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100942517927

    سلام دوست من
    اميدوارم حالتون خوب باشه

    ممنون كه خبرم كردين .
    درد دل صادقانه اي بود ، دستتون درد نكنه . البته درسته كه در اين دوره پدر مادر ها اكثرا فرزندشون رو نميفهمند و با هم مشكل دارند ، اما دوست من يادمون باشه اين عزيزان نعمتند و خداي ناكرده وقتي نباشند متوجه ميشيم كه چقدر بهشون احتياج داريم . پيشنهاد مي كنم كمي شما گذشت كنيد ، كمي هم مادر بزرگوارتون اميد وارم كه حل بشه.
    بنده هم به روزم و منتظر قدوم سبزتون .
    گر بر جاي من غيري گزيند دوست ، حاكم اوست
    اميدوارم هميشه كامكار ، كامياب و كامروا باشيد
    به اميد ديدار
    يا حق

    سلام دوست عزيز

    دركت مي كنم منم تا زماني كه

    تو خونه بودم اين مشكلاتو با پدر مادر داشتم

    بايد تغيير سياست پيش بگيري حتما جواب مي ده موفق و مويد