• وبلاگ : عسل بانو و نازدونش
  • يادداشت : دلتنگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    «اگر دوست داشتي بخون: شما و من انشا الله مادر فرداييم...زحمت مادر و رنج هايش طوري است كه آدم نمي فهمد مي داني چطور ؟ گاهي بچه ها فكر مي كنند مادر و پدر با آنها دشمني دارند ولي دوستتر از پدر و مادر وجود ندارد

    خيلي دير مي فهميم چون تنها كسي كه بي منت و واقعي محبت مي كند مادر و پدر هستند

    (... در جامعـهي امروزي ما والدين از جايگاه قداست خودشان خارج شدهاند. هر پدر و مادري مقدس است. خوش به حال کساني که والدين بداخلاق دارند! در روايت داريم کسي که بر اخلاق بد مادرش هر بار سکوت کند و با خوشوقتي جواب بدهد برايش اجر يک شهيد نوشته مـىشود.

    از مرحوم شيخ المحدثين - سلام الله عليه - پرسيدند شما چطور شيخ المحدثين شديد؟ گفتند

    «مادري داشتم که بسيار بداخلاق بود. يک روز با تندي به من گفت برو و برايم آب بياور. رفتم و يک کاسه آب آوردم و تا به سمتش گرفتم گفت چرا ايـنقدر طول دادي، کاسه را از من گرفت و توي سرم کوبيد. سرم شکست، پارچـهاي روي سرم گذاشتم و يک کاسه آب ديگر آوردم و به دست مادرم دادم و گفتم ببخشيد. به محض ايـنکه کاسه از دست من خارج شد و دست مادرم به کاسه رسيد، نگاهي به من کرد که معلوم بود از دل محبت دارد، يک لحظه احساس کردم که تمام پردههاي علمي از جلوي چشمم کنار رفت و تبديل شدم به شيخ المحدثين.»

    مادرها تمام فحش و نفريـنشان بالکل دروغ است! لذا پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – فرمودند از خشم و نفرين پدر بترس!

    از ميرزاي بزرگ پرسيدند شما چطور شديد ميرزاي بزرگ؟ گفت

    «يك شب در حجره بودم، پدرم ميهمان من بود، خوابش برد و من نتوانستم بـىادبي کنم و جلوي پدرم پايم را دراز کنم و بخوابم و به صورت نشسته خوابيدم. صبح که بيدار شدم پاهايم درد گرفته بود ولي نوري در باطنم احساس مـي کردم.»

    بعضي از من و شما راه را اشتباهي مـي رويم. انسان تمام اعمال خود را رها کند و رضايت پدر و مادرش را به دست بياورد، ارزش دارد.)»

    و اين مي تواند در مورد مادر خود ادم هم باشد:

    پسر براي مادر پاره تن است و مونس جان. فرقي ندارد چند سال دارد و چه كاره است. او براي مادرش همان كودكي است كه تر و خشكش مي‌كرد و خوب و بد را برايش توضيح مي‌داد. او كه امروز براي خودش مردي شده است، كسي است كه مادر جواني‌اش را به پايش ريخته و با ايثاري مثال‌زدني بزرگش كرده است و حالا مي‌خواهد ثمره تمام آن فداكاري‌ها را ببيند. مادر از اين‌كه مي‌بيند پسرش داماد شده و زندگي مستقلي تشكيل داده است خوشحال است، اما اين نگراني را نيز دارد كه مبادا عروس تازه از راه رسيده پسرش را از او بگيرد؛ مبادا اجازه ندهد فرزندش سراغي از او بگيرد، حالي از مادر بپرسد و گاه گرهي از كار او بگشايد. مادر كه همواره مواظب خواب و خوراك جوانش بوده نگران است نكند عروس آنچنان كه بايد پسرش را تر و خشك نكند، مبادا به او بد اخمي كند و هزاران نكند و مبادا‌هاي ديگر و لذا عكس‌العمل اين نگراني‌ها و دلواپسي‌ها را در رفتار خود بروز مي‌دهد. اگر پسر مدتي نتواند به او سر بزند، آن را از چشم عروس مي‌بيند، اگر كمي خسته و بي‌حوصله باشد، علت را در رفتار عروس جستجو مي‌كند، كنايه مي‌زند، خرده‌گيري مي‌كند، گاه براي اطمينان از اين كه هنوز براي پسرش اهميت دارد و كس ديگري جاي او را نگرفته است درخواست‌هايي مي‌كند كه شايد انجام آن از عهده وقت و امكانات پسرش خارج باشد و واكنش‌هاي ديگري كه همه ما كمابيش با آنها آشنايي داريم. http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100942517927