• وبلاگ : عسل بانو و نازدونش
  • يادداشت : مسافرت عيد!
  • نظرات : 7 خصوصي ، 16 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پونه 
    سلام.يه دور از اول تا آخر همه ي نوشته هاتو خوندم.يعني از همون سال 86.اون اوايل به نظر غمگين ميومدي.يه درد بزرگ تو دلت بود که کم وبيش فهميدمش اما هرچي گذشت خوشبخت تر و خوشحال تر شدي.نوشته هاتم بيشتر بوي اميد و توکل گرفت.وبلاگت خيلي قشنگه.خيلي جالبه که خاطرات روزاي تلخ و شيرينتو مي نويسي.آدم وقتي نوشته هاتو مي خونه با تو احساس صميميت مي کنه.چون تو خودت اين حسو به وجود مياري.با همين اعتماد کردنت به خواننده هاي وبلاگت و درد و دل کردن با اونا.واسه همينه که تو نوشته هات اين همه نظر داري و اين همه آدم که دلشون مي خواد با تو دوست بشن و بيشتر ازت بدونن.ولي حيف که انقدر دير به دير مي نويسي.البته درکت مي کنم.حتما سرت حسابي در گير زندگيه ديگه!تو بايد دختر شيطون و دوست داشتني اي باشي.خوشحالم که تقاضاي دوستيمو پذيرفتي.در پناه حق.
    پاسخ

    مرسي عزيزم .. ممنون كه وقت گذاشتي... آره قبلنا يه دردي داشتم كه الان ديگه اون ته ته دلم بايگانيش كردم!!! منم خوشحالم كه باهام دوست شدي