عسل بانو و نازدونش
امروز وحید اومد محل کارم!!! سلام
آخه چند روزی میشه که محل کارمو عوض کردم و اومدم نزدیک خونمون
راستی تا یادم نرفته بگم که تو نمایندگی ایران خودرو کار می کنم
صاحب اینجا هم یه حاجی هست که از روز اول گیر داده که باید بزرگترت بیاد(انگار مدرسه اس!!!!)
از اون گفتن و از من انکار بود
تا اینکه انقثدر گفت که منو از رو برد
منم امروز به وحید گفتم که موقع رفتن سر کار یه سر بیاد اینجا
اونم بیچاره فکر می کرد حاجی کار مهمی داره که .....
تا وحید و دید فقط گفت خیالت راحت باشه ایشون مثل دختر خودمه و ازش مراقبت می کنم تو هم اصلا دلواپسش نباش اونجوری فکر کن که خانومت نشسته خونه!!!!!!
یعنی انقدر اینجا محیطش امنه؟؟!!!!!!
بعدش هم گفت که 1 ماه یا 2 ماه بعد قرارداد میبندم
شانس منه دیگه
برام دعا کنین که اینجا موندگار بشم
آخه این سومین نمایندگی!!!
هر بار یه مشکلی باهاشون پیدا کردمو و نرفتم
اینجا هم اگه نشه دیگه از خودم ناامید میشم
برام دعا کنین
من دوباره اومدم
میخوام دوباره بنویسم از خودم و وحید
ما رفتیم سر خونه زندگیمون!!!
13 آبان 88 عروسیمون بود
با خواهر های وحید هو آشتی کردیم و الان کلی صمیمی شدیم!!!!
تا جاییکه خواهر کوچکش ازدواج کرد و دیروز برا همیشه رفت ترکیه منم تا خود صبح نخوابیدم و همش گریه کردم!!!
آخه خیلی صمیمی بودیم
با رفتنش احساس تنهایی می کنم
خونشون بدون اون صفا نداره
خلاصه......
از خودمون هم اگه بخوام بگم با وحید زندگی خوبی داریم
روزهای خوبی برامون سپری میشه
دیگه اون حال و احوال نامزدی رو ندارم
الان خیییییییییییییییییییییییییییلی دوسش دارم
طوری که بدون اون نمیتونم
عکسشو براتون میذارم تو پست بعدی
منتظر همتون هستم
با شروع دوبارم تنهام نذارین
Design By : Pichak |